۷۰۹

روزی ابوفاضلاب که همسایه دیوار به دیوار امام نقی بود بر امام وارد شد و پرسید:
یابن رسولولو! اتفاق بزرگی مرا رخ داده است که حیران و پریشان گشته‌ام.
من خودم سیاهپوست هستم و زنم نیز سیاهپوست است. اما کودکی که به دنیا آورده سفیدپوست است. آیا شما صلاح میدانید که فرزندم را ببرم و آزمایش دی‌ان‌ای بگیرم تا بفهمم چه کسی بر زنم تجاوز کرده و او را رسوا و مجازات کنم؟
امام نقی (ع) بی‌درنگ ذوالنقار را کشید و ابوفاضلاب را به دو نیم تقسیم کرد و در حالیکه عرق از پیشانی خود خشک میکرد زیرلب گفت:
بخدا از ما نیست کسی که بخواهد امام معصوم خویش را رسوا و مجازات کند.

2 پاسخ به “۷۰۹

بیان دیدگاه